به سوز و اشک و مناجات سر کنید امشب
به شوق مرگ شب خود سحر کنید امشب
تصور کن آقا همه یارانش رو جمع کرده،شب عاشورا داره باهاشون حرف میزنه
به سوز و اشک و مناجات سر کنید امشب
به شوق مرگ شب خود سحر کنید امشب
تصور کن آقا همه یارانش رو جمع کرده،شب عاشورا داره باهاشون حرف میزنه
این همه آدم رفتند و نیامده اند؛ و فقط یک نفر است که رفت و هنوز هم در تاریخ دارند میگویند: نیامد نیامد ...
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد.......
.........آب را گل نکنید . . . شاید از دور علمدار حسین،....
آب را گل نکنید . . . شاید از دور علمدار حسین، مشک طفلان بر دوش، زخم و
خون بر اندام، می رسد تا که از این آب روان، پر کند مشک تهی، ببرد جرعه
آبی برساند به حرم، تا علی اصغر بی شیر رباب، نفسش تازه شود و بخوابد آرام .
. ....
آب را گل نکنید . . . که عزیزان حسین، همگی خیره به راهند که ساقی آید، و به انگشت کرم، گره کور عطش بگشاید . . .
آب را گل نکنید . . . که در این نزدیکی،عابدی تشنه لب و بیمار است، در تب و گریه اسیر . . .
آب را گل نکنید . . . که بود مهریه مادرشان، نه همین آب که هر جای دگر، رود
و نهری جاریست، مهر زهرای بتول است، از این است که من میگویم،آب را گل
نکنید، آب را گل نکنید . . .
عاشقی رایج نبود, عباس آن را باب کرد
او دو دستش را کنار علقمه نذر سر ارباب کرد
سر اگر نذر حسین است
بریدن دارد
دل اگر نذر حسین است
خریدن دارد
اشک اگر مال حسین است
که ریختن دارد
همه ی عالم و آدم به فدایت ارباب
غم ارباب به دلها چه کشیدن دار
من کیم چون پاکبازان در ره پاکان مکینم
غم ندارم چونکه با اهل حقیقت همنشینم
گاه گاهی چون نسیم صبحگاهان با صفایم
گاه گاهی چون کلام عشقبازان دلنشینم
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَلامُ عَلَیکَ یا قَمَرَالعَشیرَه، اَلسَلامُ عَلَیکَ یا ساقی ِ عَطاشى، اَلسَلامُ عَلَیکَ یا اَباالفَضل ِ العَبّاس
این آبها که ریخت ، فدای سرت که ریخت
اصلا فدای امّ بنین مادرت، که ریخت
گفته خدا دو بال برایت بیاورند
در آسمان علقمه، بال و پرت که ریخت
اثبات شد به من که تو سقای عالمی
بر خاک قطره قطره ی چشم ترت که ریخت
طفلان از اینکه مشک به دست تو داده اند
شرمنده اند ، بازوی آب آورت که ریخت