وقتی محمدباقرنوبخت به عنوان سخنگوی رسمی دولت در برنامه گفتگوی ویژه نهم فروردین ماه شبکه دو حضور یافت؛ رسماً اعلام کرد: مدل اسلامی - ایرانی و سیاستهای اقتصادمقاومتی؛ به طور کامل در کتاب «امنیت ملی و نظام اقتصادی ایران» تصویر شده است.
محمدباقر نوبخت که در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام؛ همکار حسن روحانی بود؛ درنوشتن این کتاب همراه با محمد نهاوندیان رئیس دفتر آقای رئیس حمهور در دولت؛ اکبر ترکان دبیر شورای عالی مناطق آزاد و ویژه اقتصادی و مشاور ارشد رئیس جمهور, محمدحسین ملایری عضور شورای سردبیری مجله راهبرد, نشریه رسمی مرکز تحقیقات در نوشتن این کتاب به حسن روحانی رئیس جمهور و رئیس سابق مرکز تحقیقات کمک کردند. کتابی که در چاپ اول آن در صفحه782 و سپس با تجدید چاپ با پول بیتالمال تغیر صفحه بدون تغییر محتوا و در چاپ آخر صفحه 791رسماً اعلام کردند؛
در این سند پس از بررسی انواع مکاتب اقتصادی و ارزیابی و مطالعه روی آنها از منظر اسناد فرادستی نظام از جمله اهداف اقتصادی سند چشمانداز و سیاستهای کلی ابلاغی در برنامههای چهارم و پنجم توسعه به ویژه سیاستهای کلی اصل 44 قانون اساسی نظریههای مکاتب نهادگرایان و کنینزیهای جدید با الگوی مطلوب توسعه در جمهوری اسلامی ایران قرابت بیشتری دارد.
جان مینارد کینزی که در رساله خود مینویسد: دست کم باید برای صد سال دیگر باید برای خود و هرکس دیگر تظاهر کنیم که بدی؛ نیکی است؛ نیکی بدی؛ زیرا بدی مفید است و نیکی نیست. حرص و طمع و ربا و محافظهکاری؛ باید همچنان برای یک مدت کوتاه دیگر؛ خدایان ما باشند. زیرا فقط آنها میتوانند ما را از گذرگاه تاریک اظطرار اقتصادی به روشنائی روز؛ رهنما شوند.
(کل مقاله کینز را از اینجا دانلود کنید.)
وقتی امام خامنهای سخن از اقتصاد مقاومتی در اقدام و عمل میکنند؛. سخنگوی دولت میگوید مدل ما برای اجرای اقتصاد مقاومتی سخن از پیادهسازی و گسترش ربا در جامعه میدهد. سخنگوی دولت وقتی اینچنین میگوید: آیا ما باید منتظر اجرائی شدناقتصاد مقاومتی در این دولت باشیم؟ وقتی استراتژیست و مشاور آقای رئیس جمهور یعنی محمود سریعالقلم رسماً اعلام میکند, لیبرال است و مهمان ویژه اجلاس داووس است, کسی که خجالت میکشد زیر امضاء خودش اسم دانشگاهی که از آن حقوق میگیرد, را بنویسد و هنوز مینویسد:National University اینقدر پایبند به دانشگاه وکشوری نیست که از آن حقوق میگرد؛ و بعد از گذشت سی وچند سال از انقلاب هنوز به اسم سابق آن دانشگاه امضاء میکند؛ حتی حاضر نیست بنویسد:دانشگاه بهشتی, شهید هم نخواستیم اول آن اول بگذارد. کسی که هر سال حداقل سه ماه آن را در آمریکا میگذراند؛
کسی که معتقد است اگر تاکنون ما توسعه پیدا نکردیم, به علت این است که مسلمان و شیعه هستیم. کسی که در حسرت توسعه است الگوی او برای توسعه یافتگی کشور عربستان و ذخایر ارزی آن است و ترکیه با مدل الگوی اسلام آمریکایی ر نماد توسعه یافتگی در کشورهای اسلامی معرفی میکند. شاید وقتی شنیدیم حسن روحانی آمریکا را کدخدا نامید و گفت ما میرویم با او میبندیم همه چیز حل میشود؛ خیلیها تعجب کردند؛ چطور کسی که در دهه 60 اعتقاد داشت شعار زیبای مرگ برآمریکا در کشور وحدت آفرین است. اکنون به این نتیجه رسیده است؟ ولی آنهائی که مجله راهبرد را دنبال میکردند, و با اعتقادات مشاورش آشنائیت داشتند و میدانستند ایشان در جزوه توسعه یافتگی خودشان رسماً اعلام کردند: ما باید مدل لهستان رو درپیش بگیریم و ایران باید لهستانیزه شود؛ مانند لهستان که به آلمان خودش را نزدیک کرد و خاک خود را در اختیار آنها داد ما هم برویم مانند زمان شاه به آمریکا نزدیک شویم. یانکیها را کدخدا بدانیم. تا مشکلات اقتصادیمان حل بشود.
روحانی کتاب دیگری با عنوان "امنیت ملی و دیپلماسی هستهای" در سال 1390 منتشر کرد و در آنجا به شفاف سازی بیشتر در خصوص تفکرات سیاسی و اقتصاد سیاسی خود می پردازد.
در این کتاب دو گزاره مهم وجود دارد. اول اینکه عدم اعتماد به غرب موجب عدم رشد و توسعه کشور گردید و دومین گزاره اینکه دیدگاه های ما نسبت به سیستم های فکری دنیای غرب توهم زده است.
در خصوص گزاره اول، روحانی در صفحه 58 این کتاب آورده است:
از سوی دیگر به دلیل عدم اعتماد و اطمینان و بدبینی به غرب در مسائل بینالمللی برخی تصمیمات اخیر با از دست رفتن فرصت اتخاذ شده است. در ماجرای هستهای گزارش اطلاعات کارشناسی به صورت ناقص به مسئولین رده بالا "بیاعتمادی به غرب و سازمانهای بینالمللی" همواره مشکلآفرین بود.
و در خصوص گزاره دوم، روحانی در صفحه 77 این کتاب می نویسد:
عدهای توهم زده شدهاند که معتقدند سیستمهای فکری دنیای غرب در حال رسیدن به بنبست هستند. متأسفانه گاهی در کشور، توهمات مبنای تصمیمگیری قرار میگیرد. مثلا این تفکر که غرب به فروپاشی کامل رسیده. نظرات علمی، اقتصادی و سیاسی غرب به بنبست رسیده و خود آنها هم فهمیدهاند راهی ندارند و راه نجات را ایران و اندیشه های اسلامی معرفی میکنند.
بعبارتی دیگر روحانی معتقد است لیبرالیسم بعنوان پایه تفکری غرب به بن بست نرسیده و اعتقاد به این بن بست نوعی توهم است و باید با واقع نگری، به این مکتب فکری اعتماد کرد؛ چرا که تنها راه نجات ایران، دست کشیدن از اندیشه های اسلامی و روی آوردن به لیبرالیسم هست. به لیبرالیسم نباید بدبین بود. این توهم است که گفته شود اندیشه های اسلامی نجات بخش خواهند بود.
کتاب "ایران و جهانیشدن، چالشها و راهحلها" به نویسندگی محمود سریع القلم مشاور روحانی یعنی مشاور اعظم و استراتژیست اصلی دولت و عضو شورای سردبیری مجله راهبرد در هنگام ریاست حسن روحانی بر مرکز تحقیقات استراتژیست مجمع تشخیص مصلحت نظام دقت کنید, مصلحت نه افساد نظام.
روحانی پیشگفتاری در تعریف نویسنده و خود کتاب بدین مضمون نوشته و تمامی محتوای آن را تایید می نماید:
تحقیق حاضر که توسط دانشمند گرانمایه دکتر محمود سریعالقلم استاد دانشگاه و محقق توانمند همکار در مرکز تحقیقات به انجام رسیده است، سعی کرده است ضمن پاسخ دادن به حساسیتهای هویتی و فهم روندهای تاریخی _ سیاسی نظام اجتماعی و اقتصادی ما، رویکردی را در میان رویکردهای دیگر برای بحث و گفتوگو و تسهیل تعامل فکری میان نخبگان سیاسی و نخبگان دانشگاهی فراهم آورد. امید است این اهتمام مرکز تحقیقات استراتژیک برای فهم بهتر پدیدههای جهانی و ارائه ی راهحل در مسائل چالشی، مورد توجه محققان و سیاستمداران و تصمیم گیرندگان کشور قرار گیرد.
برای مشخص شدن خط فکری دولت روحانی به 10 گذاره از ده ها گذاره آمده در کتاب "ایران و جهانیشدن، چالشها و راهحلها" اشاره می گردد.
گذاره 1: معرفی راه پیشرفت
در این کتاب سریعالقلم مینویسد:
* راه پیشرفت کشور ملحقشدن به نظم نوین جهانی است. مراد من از نظم نوین جهانی چیست؟ من به کشورهای دیگر کار ندارم. منظور من آمریکا و آلمان و فرانسه و امثال اینهاست.
* حق طبیعی این کشورهاست که نظم نوین جهانی و قواعدجهانی را آنها تنظیم کنند، چون قدرتمند هستند.
* راه پیشرفت این است که ایران باید در این نظمی که آمریکا تعریف کرده بازی کند.
سوالی که پس از این سه بند مطرح می گردد این است که از آنجا که فرهنگ آنها ضد اسلام است؛ آیا ما میتوانیم فقط تکنولوژیاش را قبول کنیم و سیاستش را نپذیریم؟ به رسمیت شناختن اسرائیل را؟ میشود فرهنگ اومانیستی و سکولاریاش را نپذیریم؟
سریع القلم در جواب این سوال می نویسد:
نه، این سه بعد یعنی فرهنگ و اقتصاد و سیاست به هم پیوسته است.
اگر ایران میخواهد پیشرفت کند باید هم فرهنگ، هم سیاست و هم اقتصاد آمریکا را بپذیرد.
گذاره 2: مسئولین خوب؛ رجال بین الملل گرا
در بخشی از کتاب آمده است:
به تعبیر متخصصین اقتصاد سیاسی، رجال ایران، بینالمللگرا نبودند و به جز آیتالله بهشتی و تا اندازهای آیتالله رفسنجانی و حجتالاسلام و المسلمین خاتمی، عموم رجال سیاسی پس از انقلاب ایران، اطلاعات و بینش گستردهای از جهان و مسائل آن نداشتند.
به جز مرحوم دکتر بهشتی که هفت سال در آلمان زندگی کرده و به اروپا و آمریکا سفر کرده بود، هیچ یک از رجال اصلی انقلاب تجربه و مشاهدات جهانی نداشتند. بنابراین، نمیتوان انتظار داشت که در اوج وقایع انقلابی و تفکرات انقلابی، رجال ایران میتوانستند بینالمللگرا باشند.
ورود به جهانی شدن به نخبگان سیاسی بینالمللگرا نیازمند است... اهمیت طرح این موضوع از این زاویه است که ورود در فرآیند جهانی شدن، نیازمند نخبگان سیاسی بین الملل گراست.
ماهیت طبقاتی رجال پس از انقلاب که توان و قدرت و اقتدار و ماهیت خود را به شدت بومی تعریف میکنند در تضاد با جهانیشدن است. گروههایی که مدیران کشور را در دو دهه انقلاب تشکیل دادند نیز عموماً از افراد بومی جامعه بودند که تجربه و مشاهده جهانی نداشته و نمیتوانستند مسائل داخلی را با تحولات جهانی مقایسه کنند.
ایجاد ثبات سیاسی از طریق شایستهسالاری و اتکاء حاکمیت و قدرت ملی به طبقات تحصیل کرده، حرفهای و صاحبسرمایه در کل جامعه و تقلیل پوپولیسم میسر است.
بعبارتی دیگر مشاور روحانی در کتاب خود می گوید؛ مسئولینی که از ابتدای انقلاب مسئولیت داشتند؛ جز آقای هاشمی و خاتمی و اندکی هم شهیدبهشتی- مسئولین خوب و کارایی برای نظام نبودند و به همین خاطر باعث عقبافتادگی شدند، مثل امام راحل و رهبرمعظم انقلاب! علت آن هم این است که مسئول کشور باید دو ویژگی باید داشته باشد: یکی اینکه باید از قشر اشراف، صاحبان سرمایه و پول باشد، نه از مردم محروم. دوم اینکه باید جزو افرادی باشند که در خارج از کشور زندگی کرده باشد! به اعتقاد سریع القلم و به ضعم روحانی که این اعتقاد راه حل تصمیم گیرندگان کشور باید باشد؛ جز آقای خاتمی و هاشمی و اندکی هم شهید بهشتی، بقیه سران نظام عامل مشکلات کشور ما بودند.
این فکر اساسیترین مبنایی است که امروز سیاست خارجی و اقتصادی دولت آقای روحانی بر اساس آن رفتار میکند. اقتصاد مرتب به غرب پیوند زده می شود؛ چرا که ریشه اقتصادی که آنها خواهان پیاده سازی آن در کشور هستند در غرب است. ایننجاست که با قاطعیت می توان گفت هیچ باوری در این دولت به اقتصاد مقاومتی وجود ندارد چرا که معتقدند راه پیشرفت این است که شما نظم نوین جهانی را بپذیرید و حل مشکل این است که غرب آن را برایمان حل کند نه با اسلام و استقلال از غرب. به این نظر "اصل انقلاب" ریشه همه مشکلات کشور است! باید ریشه این مشکلات زده شود! زیرا ماهیت آن ضد غرب، و ضد استعمار و حضور استعماری خارجی بوده است.
گزاره 3: جهانی شدن
در بخشی از کتاب آمده است:
جهانیشدن مثلثی است که از سه زاویه به هم مرتبط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تشکیل شده است و منطق کانونی آن در فلسفه اجتماعی فردگرایی ریشه دارد. جهانیشدن موقعیت نظری و عملی سرمایهداری را به عنوان ساختار مسلط تولید جهانی تثبیت کرده است. به عنوان یک قاعده در فرآیند جهانیشدن کشورهایی که از قدرت اقتصادی بیشتری برخوردارند توان قاعدهسازی بیشتری نیز دارند.
کسانی که اعتقاد دارند ما فقط در آبگوشت بزباش, قرمه سبزی قدرت رقبا توصادرات داریم. با این اعتقادات و کسانی که عاشقن غرب هستند, میشود اقتصاد مقاومتی که پایه و اساس آن خودباوری و اتکاء به درون است؟ ایا با صاحبان دکترین آبگوشت بزباش و کدخدائی شیطان بزرگ میشود, این طرح عظیم را اجرا کرد ؟و تحول بزرگ را به وجود آورد؟ حسن روحانی و تیمش که از قبل از شروع تبلیغات ریاست جمهوری در تمامی سخنرانیها و سخنرانیهای خودشان تمام مشکلات کشور را به تحریمها ربط میداند و میگفتند اگر تحریمها برطرف بشود ایران گلستان خواهد شد؛ الان وبعد از پلمپ تاسیسات هستهایو ریختن بتن در راکتور اراک؛ درحالی که قرار بود تمامی تحریمها در روز اجرای لغو شود؛ اکنون بعد از گذشت چند ماه از اجرای برجام نه تنها تحریمی لغو نشده بلکه مشکلات اقتصادی و رکود عمیق تر هم شده است. دولتی که تمامی تخم مرغهایش را در سبد مذاکرات هستهای و لغو تحریمها چیده بود اکنون میبیند نه تنها تخم مرغی ندارد؛ بلکه بدهکار هم هست.
کاش آقای رئیس جمهور و مشاورانش و تیم اقتصادی او به این سوال پاسخ بدهند:
در اقتصاد لیبرالیستی دو مکتب عمده کلاسیکی و کینزی وجود دارد. اقتصاد کینزی با رکود بزرگ 1930 ایالات متحده پا به عرصه ی وجود گذارد. کینز به عنوان یگانه ناجی اقتصاد راکد آمریکا با دکترین لزوم دخالت و ورود دولت در اقتصاد، مکتب فکری خویش را به به دنیا عرضه داشت و نئوکینزی ها از اقتصاددانان یهودی همچون ویلیام بامول دانشگاه نیویورک نضج می گیرند. فقط دو نتیجه مخرب مکتب نئوکینز، ربای سازمان یافته توسط بانکها و بدهی های سرسام آور کشور هایی همچون یونان، ایتالیا، اسپانیا و... بود.
اگر مشکلات اقتصادی ما از تحریمها بود چرا یونان مجبور به فروش جزیرههای خود وحتی بنادر خود شده است؟ یونان که دیگر نه تحریم بود, نه با از حزب الله و محور مقاومت حمایت کرده است؛ اسرائیل را به رسمیت شناخته است, سرزنانش حجاب نکرده؛ حق همجنس بازهارو به رسمیت شناخته است؟ چرا اسپانیا؛ پرتقال و کل اتحادیه اروپا دچار مشکل هستند؟ از همه بدتر چرا آمریکا دچار مشکلات اقتصادی است؟ آمریکا که دیگر خودش خودش را تحریم نکرده بود؟ اسرائیل را نه تنها به رسمیت شناخته هست بلکه بزرگترین حامی او هم هست. آمریکا که دیگر خودش با خودش رابطه دارد, پس چرا دچار رکود اقتصادی و بحران اقتصادی است؟
حرف رهبری اینجا اثبات میشود که گفت باید جلوی جریان ضدانقلابی داخل نظام ایستاد.
این دوستان با این تفکر و اعتقادات بیشتر در مقاومت میکنند در اجرای اقتصاد مقاومتی تا اجرای آن, دولتی که وزرایش علناً میگویند ما لیبرال هستیم, آیا میتواند اقتصاد مقاومتی را اجرا کند؟
یاعلی