داده ست نام فاطمه , داور به زهرا
داده لقب صدیقه ى اطهر به زهرا
جنت همان توصیف اجمالى زهراست
جنت به کوثر وصف شد کوثر به زهرا
ام ابیهایی اش ام الانبیایى ست
باید بگویند انبیا مادر به زهرا
او سربلند امتحان هاى خدا بود
اینگونه شد بخشید تاج سر به زهرا
صبرش زبانزد بود حتى قبل خلقت
صبرى که داده جلوه اى دیگر به زهرا
به رشته هاى چادرش امید دارند
آنانکه محتاجند در محشر به زهرا
ماندم بگویم رفته زهرا به پیمبر
یا که بگویم رفته پیغمبر به زهرا؟!
در سیر معراجى خود در آخر راه
زهرا به حیدر میرسد حیدر به زهرا
خدمت به مولا هم همان خدمت به زهراست
در اصل خدمت میکند قنبر به زهرا
یعنى همه محتاج زهراى بتولیم
وقتى توسل میکند رهبر به زهرا
زهرا براى ما همیشه مادرى کرد
خیلى بدهکار است این کشور به زهرا
تا فیض از دامان معراجش بچیند
سر میزند هر صبح پیغمبر به زهرا
وقتى پیمبر بود در شهر مدینه
عرض ادب میکرد حتى در , به زهرا
تازه رسول الله را از دست داده
اما چو کوهى روى پایش ایستاده
زهرا ستاره , ماه , زهرا آفتاب است
یک مصطفاى دیگرى زیر نقاب است
جبریل نازل میشود با وحى بر او
او نیست پیغمبر ولى صاحب کتاب است
مهریه اش آب است آب زندگانى
دنیاى لب تشنه فقط دنبال آب است
زهرا حکیمانه ست جنس اعتراضش
زهراى مرضیه سوالش هم جواب است
زهرا به ما آموخته پاى ولایت
از آبروى خود گذشتیم آن حساب است
چه آبرویى!!! گر به کار دین نیاید؟!
این آبروها بیشتر نوعى حجاب است
خانه به خانه در زدم پاسخ ندادند
بیگانه بیدار است اما دوست خواب است
در راه قرآن کندرو بودن چه حاصل
به نص قرآن راه قرآن با شتاب است
نه حرف من نه حرف تو نه حرف مردم
در دین ما حرف على فصل الخطاب است
تضعیف حزب الله جائز نیست , زیرا
هر جا که حزب الله باشد فتح باب است
در سینه اطفال ما عکس خمینى ست
این رویش نسل جدید انقلاب است
ایران یمن لبنان فلسطین در همه جا
پرچم به دست بچه هاى بوتراب است
ما را دعا کن باز با دست شکسته
ما را دعا کن که دعایت مستجاب است
هر که در این خیمه نشسته کار دارد
با مادر پهلو شکسته کار دارد
باید طریقت هم ابوذر وار باشد
هم بینش مقداد یک مقدار باشد
ما این طرف یا آن طرف در دین نداریم
باید فقط معیار حق معیار باشد
باید به روى ماذنه حق را بیان کرد
باید بلال شهر هم عمار باشد
فرقى ندارد نخل یا منبر, على دوست
باید زبان میثم تمار باشد
دم میزند هر لحظه از حق و حقیقت
حتى اگر منصور روى دار باشد
انصار بودن یا نبودن اسم و رسم است
آنکس ز انصار است که بیدار باشد
دنیاطلب دین را به دنیا میفروشد
اى واى اگر دیندار دنیادار باشد
گنجش به فردى میرسد رنجش به جمعى
هر وقت اشرافى گرى در کار باشد
دیگر نمیخوابد گرسنه طفل مردم
گر سلک ما " الجار ثم الدار " باشد
از حرف حق خسته نخواهد گشت زهرا
حتى اگر بین در و دیوار باشد
کتمان نخواهد کرد حق مرتضى را
هر چند بین سینه اش مسمار باشد
مردم ! همیشه گل گل است و خار خار است
گیرم دوروزى گل کنار خار باشد
این قافله ترسى ز گمراهى ندارد
وقتى ولایت قافله سالار باشد
مرد و زن ما یک به یک سردار جنگند
دشمن غلط کرده پى سردار باشد
از یاوه گویى هاى دشمن بیم !! هرگز
وقتى شهادت هست پس تسلیم!! هرگز
مردى یگانه بود و بانویى یگانه
آهسته میرفتند از خانه شبانه
همراه هم بودند مثل دو غریبه
پهلو به پهلو , پا به پا , شانه به شانه
سر میزدند انصار را کوچه به کوچه
در میزدند انصار را خانه به خانه
مظلومشان دیدند, در را وا نکردند
واى از زمانه , واى از دست زمانه
چهل شب تمام شهر را گشتند با هم
اما بدون یار برگشتند خانه
وقتى عزادار رسول الله بودند
از درب خانه میکشید آتش زبانه
آتش زدند این لانه را حتى نگفتند
این مرغ چندین جوجه دارد بین لانه
در باز شد وقتى که زهرا پشت در بود
دخت نبى افتاد بین آستانه
دستى ورم کرده ست و دستى هم شکسته
هم با غلاف تیغ هم با تازیانه
حتى نگاهى هم به پهلویش نینداخت
محو على بود عاشقانه , عارفانه
دامان در میسوخت , اما داشت میسوخت
در کربلا دامان چندین نازدانه
افتاد یک دانه از آن دو گوشواره
در کربلا افتاد اما دانه دانه
شب هاى جمعه فاطمه بالاى گودال
با ناله , آنهم ناله هاى مادرانه
گوید حسینم کشته شد اى داد بیداد
نور دو عینم کشته شد اى داد بیداد