یاران چه غریبانه، رفتند از این خانه!
و هنوز هم بین ما چه غریبند!



زمستان 65؛ کربلای چهار؛ گردان یاسین؛ نوجوانان غواص؛ 175 غواصی که رفتند و
... و حالا پیکر مطهرشان در یک گور دسته‌جمعی در عراق تفحص شد و برگشت!
دست بسته، نشسته و بی زخم زنده به گور شده!

و حالا 29 سال بعد از شهادتشان، به بهانه شهادت این بزرگمردهایی که برای اعتلای وطن جان باختند، در حال شنیدن توصیه‌های مدام ضدانقلاب به انتخاب زندگی بی‌دردسر هستیم، آن هم به بهانه شهادت آدمهایی مثل این شهدا، که زندگی‌اشان را فدای آرمانشان می‌کنند و دقیقا در مقابل این نوع زندگی ایستاده ند و شاید تراژدی اصلی دقیقا همین‌جاست!!

و حالا ضد انقلابها دارند روی خونشان اسکی میکنند دوره افتاده‌اند که ما از گناه عراقی‌ها نمی‌گذریم.!
خب نگذرید ولی انصاف داشته باشید،‌ وجدان داشته باشید، شرف داشته باشید و به‌همان اندازه از گناه آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها و فرانسوی‌ها و آلمانی‌ها و همه و همه نامردهای دنیا که از صدام و بعثی‌ها حمایت کردند هم نگذرید..
همین شلمچه و ‫کربلای۴‬ و همین شهدای غواص نتیجه بی‌شرفی یک دنیا نامرد بود علیه یک ملت مظلوم و تنها. پس چرا هرگز صدای‌تان علیه این‌ها بلند نشد و نمی‌شود؟! چرا از گناه این‌ها گذشتید و ساز مذاکره و رفاقت و عشق و حال کوک کردید؟!
چطور به این سادگی از گناه منافقین و نهضت آزادی که عملیات کربلای 4 را لو داد، می گذرید؟؟
.
.
.
.
.




نمیدانم خبر دارید یا نه،
• این 175 غواصی که در دوران دفاع مقدس زنده به گور شده بودند، عاشق جهانی سازی، عاشق دوستی با همه کشورها حتی آمریکای دشمن درجه یک ایران بودند... اصلا رفته بودند که جلوی دهن رزمندگان اسلام رو بگیرند تا دیگر فریاد مرگ بر این و آن از جایی شنیده نشود...
• اصلا رفته بودند تا لکه ننگ اشغال سفارت آمریکا را از دامن خون آریایی پاک کنند...

• این 175 نفر به عشق کوروش بزرگ رفته بودند جنگ، هیچکدام در وصیتنامه شان کلمه ای در باب اطاعت از ولی فقیه ننوشته اند اما تا بخواهی از تخت جمشید نوشته اند که مباد ای گردشگران! بعد از ما بگذارید خط و خشی به این بنای هویت ما بیفتد و نااهلان روی سرستونهایش با میخ یادگاری بنویسند!

• در جیب هیچکدام از این 175 نفر حتی یک عکس از خمینی هم نیوده عوضش روی بازو و کمر و ساقشان عکس مهستی و داریوش را خالکوبی کرده بودند.

• پشت لباس هیچکدام ننوشته بوده میروم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم یا چیزی شبیه این.

• هیچکدام اصلا قبول نداشتند راه قدس از کربلا میگذرد و اصلا متفق القول بودند که "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران..."

• قبل از شروع عملیات هم بجای مداحی و سینه زنی فرمانده شان بلند شده و مثل مهاجرانی سخنرانی غرایی کرده در باب اینکه "جنگ ما برادرکشی است" و مثل نهضت آزادی گفته که "اصلا چرا بعد از فتح خرمشهر ما باید به جنگ ادامه دهیم..." بقیه هم بجای اشک ریختن پای روضه امام حسین، آه کشیده اند برای جنگ طلبی و خشونت طلبی اسلام و شیعه و انقلاب و در آخر هم تصدیق کرده اند که نظر سروش درسته که "امام حسین نتیجه خشونتهای پدر و پدربزرگش در جنگهای صدر اسلام را دید و آنطور کشته شد و البته چون بالاخره نوه پیغمبر است حالا یک فاتحه ای هم برایش میخوانیم!"

می گویند
• لحظات آخر هم که با دست بسته نشسته بودند و داشتند رویشان خاک می ریختند، بجای فریاد "یاحسین" و "یا مهدی"، سرود یار دبستانی می خواندند!

• و بجای اینکه چشم به راه ارباب بی کفنشون باشند که الوعده وفا، داشتند فکر میکردند که آیا شهروندان خوبی برای دهکده جهانی بوده اند و به سهم خودشان حقوق بشر را رعایت کرده اند یا نه؟!

• حتی از شما چه پنهان ته دلشان کیف هم میکردند که وقتی کشته شوند بچه هایشان سهمیه ای میروند دانشگاه و همه امکانات مملکت می افتد دست آنها.

┘◄ اگر می بینید حالا. ...... ضد انقلابها دارند روی خونشان اسکی میکنند به این خاطر است... آره!


نصف تاریخ عاشقی «آب» است، قصه‌هایی عمیق و پراحساس
قصه‌هایی پر از فداکاری، قصه‌هایی عجیب، اما خاص

قصهٔ آبِ چشمهٔ زمزم، زیرِ پاکوبه‌های اسماعیل
قصهٔ نیل و حضرت موسی، قصهٔ آن گذشتنِ حساس

قصهٔ حفظِ حضرت یونس، توی بطن نهنگ، در دریا
یا که نفرینِ نوحِ پیغمبر، بر سرِ مردمِ نمک نشناس

قصهٔ ظهر روز عاشورا، بستنِ آب روی وارثِ آن
کربلا بود و یک حرم، تشنه، کربلا بود و حضرتِ عباس

بین افسانه‌های آب و جنون، قصهٔ تازه‌ای اضافه شده :
قصهٔ بیست و هفت ساله‌ای از صد و هفتاد و پنج تا غواص...
شعر: خانم نفیسه سادات موسوی