سید علی کشید عَلَم عشق را به دوش
مردی که از قبیله خورشید پا گرفت
کشتی به گل نماند و گذشت از غروب ها
سکان به دست خویش که این ناخدا گرفت
حبل المتین درد شد آن مرد مشرقی
وقتی که زخم ، حجم زمین را فرا گرفت
سید علی کشید عَلَم عشق را به دوش
مردی که از قبیله خورشید پا گرفت
کشتی به گل نماند و گذشت از غروب ها
سکان به دست خویش که این ناخدا گرفت
حبل المتین درد شد آن مرد مشرقی
وقتی که زخم ، حجم زمین را فرا گرفت
اگر پسند و اگر ناپسند میگویم
نگفته بودم و اینک بلند میگویم
نگفته بودم و جنگ است بعد از این سخنم
و از دهان تفنگ است بعد از این سخنم
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد/شاید دعای مادرت زهرا بگیرد..
آقا بیا تا با ظهور چشمهایت/این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد...
وقتی روند شکل گیری حوادث را در ایران دنبال میکنیم به نقاط جالب توجهای بر می خوریم. جای شگفتی دارد که یک ماه از ماه های شمسی در تاریخ ایران اینقدر تاثیر گذاری داشته باشد.
آقا جونم...مهربونم...کی میایی دردت به جونم؟
از خدا همیشه خواستم که بیایی تا من جوونم
اقا جونم...اقا جونم...
اون که دعوت نامه داده اسم ماها را هم نوشته
اگه رامون نده امشب برا صاحب خونه زشته
آقا میشه دستما بگیری که آب از سرم گذشته
دنیای بی تو جهنم با تو اتیشم بهشته
آقا جونم...آقا جونم...مهربونم...کی میایی دردت به جونم؟
از خدا همیشه خواستم که بیایی تا من جوونم
اقا جونم...اقا جونم...