ای اهل حرم میر علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد


علمدار نیامد علمدار نیامد
ای هم‌سفـران مـاه بنـی هاشمیان کو؟

آرام دل و دیده و آرامش جان کو؟

آیینه‌ی عشق از پی دیدار نیامد
علمدار نیامد علمدار نیامد

دل‌هـای پریشـان شـده شیرازه ندارد
گنجـایش انـدوه و غـمِ تازه ندارد
دل خون شد و مجنون شد و دلدار نیامد
علمدار نیامد علمدار نیامد

آن گل که چمن عاشق بوسیدن او بود
آن ماه که ما را هوس دیدن او بود
صد بار به ما سر زد و این بار نیامد
علمدار نیامد علمدار نیامد

برگـرد عمـو! دل هـوس آب نـدارد
امشب بـه خدا دیده‌ی ما خواب ندارد
ای پردگیـان محـرم اسـرار نیامد
علمدار نیامد علمدار نیامد
 

شاعر : محمد جواد غفورزاده