همه‌اش تقصیر خمینی بود

آقا روح الله

همه تقصیر تو بود

ما  زندگی یمان را میکردیم

و سرمان در آخورمان گرم !

و هفتاد پشت مان

به نشست و برخاست تخت ها

به  سایه خدا بودن شاهنشاه !

طعم چکمه انگلیس و روس ها

جستجوی غذا

در پهن اسب ها

عادت کرده بودیم !

همه اش تقصیر خمینی بود روح ا… ! همه تقصیر تو بود ! ما زندگی یمان را میکردیم و سرمان در آخورمان گرم بود ! و هفتاد پشت مان به نشست و برخاست تخت ها سایه خدا بودن شاهنشاه طعم چکمه انگلیس ها و روس ها جستجوی غذا در پهن اسب ها عادت کرده بودیم ! ما باور کرده بودیم آشپز آمریکایی می تواند با رُیزرویز مرجع تقلید مان را زیر بگیرد و ما حق چِخ کردن سگش را هم نداشته باشیم ! ما عادت کرده بودیم هر ماه سهم وحشی بودنمان را بپردازیم ! و بی دردسر، ! دل به ” محمد رضا ” بسپاریم که دستانمان را به دروازه های تمدن متبرّک کند ! همه اش تقصیر تو بود، خمینی ! ما باورمان بود آریا مهر سایه خداست! و خان ها حافظ ناموس ما و دلمان خوش بود به اسلامی که با گریه بر زخم های حُسینش که سال ها پیش در کربلا کشته بود (!) بهشت را صاحب شویم...!! ما به عادت کردن، سال ها عادت کرده بودیم تا وقتی تو آمدی ، خمینی ! و بیدار مان کردی از خواب دوهزارساله و مانند طفلان نترس در گوش پیرمردهامان اقامه سردادی که فقط خدا بزرگ است نه خان و آریامهر نه کارتر و گورباچوف ! و ما را در بُهت آزادگی ات فرو بردی و از آن روز، خواب و خوراک مان ستانده شد ! بمب ها موشک ها، فانتوم ها و ناوها به جان خرمشهرمان افتادند و خونین شهرش کردند دهلران را به دلهره محکوم و بُستان مان ! را به آتش کشیدند و سر شش ماهه ها را گوش تا گوش بریدند و جوان هایمان را به جرم “فریاد ” ، اسیر... سفره هایمان را به جرم قناعت تحریم کردند ! امّا تو وعده هایت صادق بود ما جوانه زده بودیم در خاک آزادگی و هوای پاک کبریایی الله و جان گرفته بودیم به زمزمه لبانت که میگفت : ” می شَد ” آری همه اش تقصیر تو بود خمینی ! وگرنه ما عادت کرده بودیم آری خمینی تو خواستی ما فقط از حسین حسین گفتنمان عادت هزارساله ی بی خطر برای دشمنان اسلام نداشته باشیم تو فریاد زدی و اعلام خطر کردی که یزید زمان هنوز زنده هست و درست از همان موقع خوشی مان را گرفتی.. آخر چکار داشتی که آنطرف دنیا فلسطین در چنگال اسراییل هست ما را چه به عربها ما همان حسین حسین گوشه ی خیابان ده روز محرم و تعزیه های تکراری بسه مان بود تا تو امدی و همه ی خوشی های دنیای ما را برهم زدی... اما وقتی محمدرضا را بیرون کردیم یزید زمان چون حق توحش گرفتنش از بیت المال مان قطع شده بود خوی وحشی خود را نشان داد که سگی هار هست و افتاد به جانمان... خمینی تو آمدی و کمی بیدارمان کردی اما ما بازهم انتخاب هایمان را اشتباه کردیم... ما جنگ با یزید را شروع کردیم اما از داخل تازه گرفتار منافقان حکومت نوپایمان شدیم آنها گفتند بهشتی دزد است خیلی ها تکرار کردند بنی صدر را انتخاب کردیم و تو سکوت کردی تا خرمشهر را دادیم که هزینه ی فهم و درکمان شود که بفهمیم بنی صدر رفیق دزد و شریک قافله هست.... گذشت گذشت تا خسته های به ظاهر انقلابی آنقدر پاپیچ تو شدند تا جام زهر را سرکشیدی و جایت را به سیدعلی عزیز دادی و خود رفتی... خمینی نبودی این سالها تا ببینی چه بر سر این انقلاب و اعتماد مردم آوردند همان خستگان انقلابی آلوده به دنیا که صندلی بر آنان سوار شد.... و اما گذشت ما همه ی این هزینه ها را دادیم تا روی پای خود بایستیم.... خمینی عزیز همه ی اینها را گفتم تا برسم به اینجا... چندسالی بود که اخبار همه ش خبرهای خوشی میداد در تکنولوژی در سلولهای بنیادین در پزشکی نازایی در نانوتکنولوژی در سیستم های دفاعی و در آخر صنعت هسته ای و چه بود این صنعت که خار چشم دشمنان خارجی و سازشکاران داخلی بود... البته هسته ای همه ش بهانه بود دشمنان ما میدانستند که بمبی در کار نیست لکن آنها از نام انقلاب صدها مراتب بیشتر از بمب های کره شمالی میترسیدند... خمینی درست همان تیمی که ننگ نامه ی 598 را با مذاکره با یزید زمان بر تو تحمیل کردند و جام زهر را بر تو نوشاندند در یک انتخاب اشتباه توسط مردم بر کرسی اجرایی کشور نشستند و بازهم خرمشهری دیگر را هزینه ی کم فهمی خودمان در اشتباه انتخابمان دادیم... همان فردی که ننگ نامه ی 598را سال 67 با مذاکره با شیطان بزرگ بر تو تحمیل کرد همان فرد سال 94ننگ نامه ای دیگر را با همان شیطان به نام برجام بر سیدعلی تحمیل کرد... اینبار شهدایمان پست خاکریزها بر زمین نیافتاده بودند بلکه شهید علم و دانش و اقتدارمان شدند و گرای این شهیدان را دقیقا همان سازشکاران دادند... امروز بیست فروردین 96 سالگرد فناوری اتمی است اما دیگر نه چرخ سانتریفیوژها میچرخد نه چرخ صنعت سنتی مان راکتورمان را از بیخ گل گرفتند و کاپتولاسیون هسته ای را به ما تحمیل کردند... خمینی تو آمدی تا به ما یاد دهی هروقت علیه یزید شمشیر بکشیم هیچ قدرتی جلودارمان نیست اما اگر لحظه ای خوابمان گرفت یا خسته شدیم و یا انتخابی نادرست کردیم حتی جزیره های میکروسکوپی وسط اقیان وس آرام هم تهدیدمان می کنند... خمینی عزیز چهارسال پیش که حرف از ننگ نامه ی تحمیلی برجام شروع شد و تحمیل سیدعلی شد ایشان فریاد زدند که بروید مذاکره کنید اما این تجربه ای گرانبها برای فهم ملت خواهد شد،و چه هزینه ای گرانبها تر از دادن خرمشهر هسته ای به دشمن تا بازهم مردم بفهمند بنی صدر دوم انقلاب را چه اشتباهی کردند در انتخابش!!! حالا هم تحریمها بیشتر شده هم تهدیدها و هم خرمشهر هسته ای را به فنا داده ایم... اما خمینی عزیز دعا کن اینبار فهم مردم آنقدر بالا رود که گوش به فرمان سیدعلی عزیزمان که فرمود کشور به مدیران انقلابی نیاز دارد و ان شاالله با انتخابی درست تو دهنی بزرگی بر دشمن آمریکایی خواهیم زد و دور نیست روزی که برجام نامه ی ننگین آمریکایی را به آتش بکشیم... آری خمینی همه ش تقصیر تو بود وگرنه ما هم مثل ملت عربستان سر در آخور یزید زمان آمریکا داشتیم فوقش حق توحشی میدادیم اما نه دشمنی داشتیم نه خطری برای دنیایشان داشتیم ولی راحت زندگی میکردیم... آری خمینی تو آمدی تا یادمان دهی سینه زدن برای حسین در گوشه خانه هایمان بدون عمل برای یزید هم خطرناک نیست آری خمینی ما بزودی انتخاب خواهیم کرد که اگر انتخابمان درست باشد چشمان یزید زمان را در خواهیم آورد... و خداوند در قران کریم فرموده اند: ما سرنوشت هیچ قومی را تعقییر نمیدهیم مگر خودشان بخواهند