دیگر صدای ناله ی زینب عجیب شد
چیزی شبیه ناله ی امن یجیب شد
همراه ناله ی زینب صدای فاطمه
پیچید وقتلگاه پر ازبوی سیب شد
قاتل بدست خنجر وگیسو گرفته بود
کشتی شکسته بود وپهلوگرفته بود
بایدکه خون گریست برکفنی که نداشتی
برپاره های پیرهنی که نداشتی
خون گریه کرد بادل خونین مادرت
بر زخمهای آن بدنی که نداشتی
زینب نشسته بودوپهلوگرفته بود

افسران - Ashura بـرادر…! از تـو دورم امـا  مـثـل ابـر از دریـا هـرکـجـا رفـتم بـاریـدم ... "امـان از دلِ زیـنـب ... "

کشتی شکسته بود وپهلوگرفته بود